2/...مردی ناشایست فرمانروای کشورش شده بود

4/...او آیینگذشتگانرا از بین برده و کارهای نادرست به جای گذاشت

5/معبد شبیه نیایش گاه(از گیلا)برای شهر((اور))و شهرهای دیگر ساخت

6/او کارناشایست قربانی کردن را که پیش ازآن انجام نمی شد رایج کرد...هر روز کارهای ناپسند او چون خشونت و بد رفتاری تکرار می شد.

7/او اعمال...روزانه را سخت کردو با قوانین خود به دخالت در زندگی مردم پرداخت و مردم را ناراضی وناشاد کرد.او پرستنده خدای بزرگ ((مردوک))نبود.

8/او زندگی را بر مردم سخت کرد وآنها را آزار می داد.کارهای ناروا او...همگان را به سمت نابودی سوق می داد.

9/دادخواهی مردم باعث ناراحتی((انلیل))خدای بزرگ شد...و ایزدان از آنسرزمین رفتند.

10/مردماز خدا بزرگ درخواستکردند که به حال مردم که روز به روزوضعشان بدتر می شد توجه کند.اراده مردوک خدای بزرگ برآن شد که ایزدان به بابل برگردند.

11/مردوک به حال مردم سرزمین ((سومر))و((اکد))که در حال از بین رفتن بودندنظر لطف و عنایت کرد.

12/مردوک به همه کشورها در جستجوی فرمانروایی دادگر که اورا یاری دهد نظر کرد.

و نام کوروش پادشاه((انشان)) را خوانده واو را به نام پادشاه جهان یاد کرد.

13/او سراسر کشور ((گوتی))و((ماد))را به کوروش داد و او در همه جا به دادگری پرداخت.

14/کوروش با راستی و دادگری کشور را اداره می کرد.مردوک خدتی بزرگ از کردار واندیشه نیکاین پشتیبان مردم شادوخرسند بود.

15/بنابراینکوروش را به حرکت به سوی بابل برانگیخت و دوشادوش او همچون یاوی گام برداشت.

16/لشگر بزرگ او همچون آب رودخانه ای بزرگ و مسلحبه انواع جنگ افزارها در کنار او بودند.

17/مردوک اراده کرد تا کوروش بدون جنگ و خونریزیبه شهر بابل وارد شود و بابل از هر بلایی در امان باشدو((نبویید))شاه را به کوروش سپرد.

18مردم بابل و تمام سرزمین سومرو اکدو همه فرمانروایان مناطق به فرمان کوروش درآمدندو ازپادشاهی او خوشحال شدندو باروی باز وشاد به اوتبریک گفتند.

19/مردم به امیری که آنها را از چنگال مرگ و ناراحتی نجات داد شادباش گفتند و به زندگی امیدوار شدند،همه ایزدان به ستایش و گرامی داشتنام او پرداختند.

20/منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، ...، نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ شاه انشانم.

21/من از خاندانیهستم که همیشه بوده اند و فرمانروایی آنهارا ((بل))و ((نبو))گرامی داشته و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواسته اند.

22/آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.

23/مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را بسوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

24/ارتش بزرگ من بآرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

25/نابسامانی درونی بابل و نیایشگاههای آنجا دل مرا بدرد آورد... من برای آرامش کوشیدم.نبویید با مردم درمانده چون بردگان رفتار می کردکاری که اصلا سزاوار نبود.

26/من برده داری را برانداختم و به بدبختی های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. فرمان دادم که هیچکس مردم شهر را نیازارد و به دارایی آنان دست یازی نکند.مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود شد.

27/مردوک مهربانی ا ش و فراوانی را به من و پسرم کمبوجیه و سپاهیانم ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم. و به فرمان اوست که همه پادشاهان بر تخت پادشاهی نشسته اند

28/همه پادشاهان جهان ،از دریای بالا تا پایین وتمام سرزمین های دور دست وهمه پادشاهان((آموری))حتی چادر نشینان به من خراج دادند ودر بابل به من شادباش گفتند. همه از ... تا آشور و شوش.

29/من همه شهرهایی را که ویران شده بود((آگاده ، زمبان ، متورنو، دیر))و سرزمین گوتی ها و همچنین شهرهای آن سوی دجله را که ویران شده بود از نو ساختم

30/فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم.

31/و نیز پیکر ایزدان سومر و آکد را که ((نبوئید))بر خلاف نظر مردوک به بابل آورده بود با خرسندی و برای رضایت مردوک به نیایش گاه های مردم بازگرداندم.

32/امیدوارم که همه دلها شا شوند، امیدوارم که مه ایزدان که جایکاه های آن ها را احترام کردم هر روز پیش گاه خدای بزرگزندگانی دراز را برایم آرزو کنند و آرزوی برکت برای من داشته باشندو مراتباحترام کوروش شاه و پسرش کمبوجیه را به مردوک اعلام دارند

33/بدون شک مردم بابلبا این اقدامات شاه را گرامی داشتند. من برای همه جامعه ای پر از آرامش آماده کردم و دوستی و مهر را به تمام مردم هدیه دادم

38/...با روی بزرگ شهر بابل را استوار ساختم...

39/...دیوار آجریخندق شهر را که پادشاهان گذشته که با برده کردن مردم ساخته بودند ... تمام کردم.

40/دروازه های بزرگ با درهایی از چوب سدر و روکش مفرغ برای آنها گذاشتم...

43/...برای همیشه